داستان زندگی بزرگان

داستانهایی زیبا، جذاب و حکمت آمیز از زندگی وخاطرات اولیاء خدا

داستان زندگی بزرگان

داستانهایی زیبا، جذاب و حکمت آمیز از زندگی وخاطرات اولیاء خدا

داستان زندگی بزرگان
بهترین کلاس اخلاق از منظر آیت الله بهجت
آیت الله بهجت می‌فرمایند؛ هیچ کلاس اخلاقی مانند شنیدن و خواندن داستان زندگی اولیا خدا کلاس تزکیه کننده نیست وقتی انسان به مرحله‌ای از تزکیه رسید آن گاه مرحله آموزش آغاز می‌شود تا انسان از لحاظ عقلانی رشد پیدا کند و به استدلال‌های قوی دست یابد و با این جزئیات اندکی از دین باخبر شود تا بتواند در سطحی هر چند اولیه از دین دفاع کند.

طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب با موضوع «بر اساس شخصیتها :: امامان معصوم :: امام صادق علیه السلام» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۴۰ ق.ظ

چشم گفتن بی چون وچرابه امام علیه السلام

شخصی خدمت امام صادق(ع) رفت و امام از او پرسید تو چقدر ما را قبول داری؟ گفت: یابن رسول الله اگر شما به من یک سیب دهی و آن را دو نیم کنی و بگویی نیمی از این سیب حلال است و نیم دیگر حرام است، قبول می‌کنم.

امام صادق(ع) فرمودند«تو شیعه واقعی هستی» به این می‌گویند خودسازی، یعنی به این درجه از ایمان و معرفت نسبت به امام رسیدن، درجه رسیدن به اعتقاد مهدویت یعنی اینکه هرچه امام بگوید، لبیک بگوییم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۴۰
يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۳۴ ق.ظ

داستان سیب و روزی

شخصی گفت من می‌روم با یک سیب آبروی امام صادق(علیه السلام) را می‌ریزم . گفتند چه جوری؟ گفت می‌روم می‌گویم: ‌ای امام صادق این رزق من هست یا نه؟ اگر امام گفت رزق تو نیست سیب را می‌خورم تا بگویم تو دروغ گفتی . اگر گفت که رزق تو هست نمی‌خورم و آنرا لگد می‌کنم . 

پیش امام رفت و گفت: امام این سیب رزق من هست یا نه؟ امام فرمود: اگر از گلویت پائین برود معلوم می‌شود که رزق تو است . این دیگر نمی‌دانست چه کند و گیج شد. گاهی آدم دارد ولی رزق او نیست. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۳۴
جمعه, ۳ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۰۸ ق.ظ

حماسه اقتصادی در خانه امام علیه السلام

امام صادق علیه السلام به معتب مسؤ ول خرج خانه خود فرمود:- معتب اجناس در حال گران شدن است ما امسال در خانه چه مقدار خوراکی داریم ؟- معتب : عرض کردم :- به قدری که چندین ماه را کفایت کند گندم ذخیره داریم .- آنها را به بازار ببر و در اختیار مردم بگذار و بفروش !- یابن رسول الله ! گندم در مدینه نایاب است ، اگر اینها را بفروشیم دیگر خریدن گندم برای ما میسر نخواهد شد.- سخن همین است که گفتم ، همه گندم ها را در اختیار مردم بگذار و بفروش !معتب می گوید:- پس از آنکه گندم ها را فروختم و نتیجه را به امام اطلاع دادم حضرت فرمود:- بعد از این ، نان خانه مرا روز به روز از بازار بخر؛ نان خانه من از این پس ، باید نیمی از گندم و نیمی از جو باشد و نباید با نانی که در حال حاضر توده مردم مصرف می کنند، تفاوت داشته باشد.من - بحمدالله - توانایی دارم که تا آخر سال خانه خود را با نان گندم به بهترین وجهی اداره کنم ، ولی این کار را نمی کنم تا در پیشگاه الهی اقتصاد و محاسبه در زندگی را رعایت کرده باشم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۰۸
پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۲۱ ب.ظ

برکت مال حلال

روزی جوانی به حضور امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد:- سرمایه ندارم .امام علیه السلام فرمود: درستکار باش ! خداوند روزی را می رساند.جوان بیرون آمد. در راه ، کیسه ای پیدا کرد. هفتصد دینار در آن بود. با خود گفت : باید سفارش امام علیه السلام را عمل نمایم ، لذا من به همه اعلام می کنم که اگر همیانی گم کرده اند نزد من آیند.با صدای بلند گفت :هر کس کیسه ای گم کرده ، بیاید نشانه اش را بگوید و آن را ببرد.فردی آمد و نشانه های کیسه را گفت ، کیسه اش را گرفت و هفتاد دینار به رضایت خود به آن جوان داد.جوان برگشت به حضور حضرت ، قضیه را گفت .حضرت فرمود:- این هفتاد دینار حلال بهتر است از آن هفتصد دینار حرام و آن را خدا به تو رساند. جوان با آن پول تجارت کرد و بسیار غنی شد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۱
پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۱۹ ب.ظ

میمون های انسان نما

ابوبصیر یکی از شیعیان پاک و مخلص امام صادق علیه السلام می گوید:من با آن حضرت در مراسم حج شرکت نمودم .هنگامی که به همراه امام علیه السلام کعبه را طواف می کردیم ، عرض ‍ کردم :- فدایت شوم ، آیا خداوند این جمعیت بسیار را که در حج شرکت نموده اند می آمرزد؟امام صادق علیه السلام فرمود:- ای ابا بصیر! بسیاری از این جمعیت که می بینی ، میمون و خوک هستند!عرض کردم :- آنها را به من نشان بده !آن حضرت دستی بر چشمان من کشید و کلماتی به زبان جاری نمود. ناگهان ! بسیاری از آن جمعیت را میمون و خوک دیدم ، وحشت کردم ! سپس بار دیگر دستش را بر چشمان من کشید، آن گاه دوباره آنان را همان گونه که در ظاهر بودند دیدم . سپس فرمود:- ای ابا بصیر! نگران مباش ! شما در بهشت ، شادمان هستید و طبقات دوزخ جای شما نیست .سوگند به خدا! سه نفر، بلکه دو نفر، بلکه یک نفر از شما شیعیان حقیقی در آتش دوزخ نخواهد بود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۱۹
پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۱۸ ب.ظ

ثروت شیعیان به چیست

گروهی از اصحاب امام صادق علیه السلام خدمت حضرت نشسته بودند که ایشان فرمودند:- خزانه های زمین و کلیدهایش در نزد ماست ، اگر با یکی از دو پای خود به زمین اشاره کنم ، هر آینه زمین آنچه را از طلا و گنج ها در خود پنهان داشته ، بیرون خواهد ریخت !بعد، با پایشان خطی بر زمین کشیدند. زمین شکافته شد، حضرت دست برده قطعه طلایی را که یک وجب طول داشت ، بیرون آوردند!سپس فرمودند:- خوب در شکاف زمین بنگرید!اصحاب چون نگریستند، قطعاتی از طلا را دیدند که روی هم انباشته شده و مانند خورشید می درخشیدند.یکی از اصحاب ایشان عرض کرد:- یا بن رسول الله ! خداوند تبارک و تعالی این گونه به شما از مال دنیا عطا کرده ، و حال آنکه شیعیان و دوستان شما این چنین تهیدست و نیازمند؟حضرت در جواب فرمودند:- برای ما و شیعیان ما خداوند دنیا و آخرت را جمع نموده است . ولایت ما خاندان اهلبیت بزرگترین سرمایه است ، ما و دوستانمان داخل بهشت خواهیم شد و دشمنانمان راهی دوزخ خواهند گشت !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۱۸
پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۱۷ ب.ظ

کمک وانفاق به غیر مسلمان

معلی بن خیس می گوید:در یکی از شب های بارانی ، امام صادق علیه السلام از تاریکی شب استفاده کردند و تنها از منزل بیرون آمده ، به طرف ((ظله بنی ساعده ))حرکت کردند. من هم با کمی فاصله آهسته به دنبال امام روان شدم .ناگاه ! متوجه شدم چیزی از دوش امام به زمین افتاد. در آن لحظه ، آهسته صدای امام را شنیدم که فرمود: ((خدایا! آنچه را که بر زمین افتاد به من بازگردان .))جلو رفتم و سلام کردم . امام از صدایم ، مرا شناخت و فرمود:- معلی تو هستی ؟- بلی معلی هستم . فدایت شوم !من پس از آنکه پاسخ امام علیه السلام را دادم ، دقت کردم تا ببینم چه چیز بود که به زمین افتاد. دیدم مقداری نان بر روی زمین ریخته است . امام علیه السلام فرمود:- معلی نانها را از روی زمین جمع کن و به من بده !من آنها را جمع کردم و به امام دادم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۱۷
پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۱۴ ب.ظ

خانه ای در بهشت

مردی از بزرگان جبل هر سال به زیارت مکه مشرف می شد و هنگام برگشت در مدینه محضر امام صادق علیه السلام می رسید.یک بار قبل از تشرف به حج ، خدمت امام علیه السلام رسید و ده هزار درهم به ایشان داد و گفت :- تقاضا دارم با این مبلغ خانه ای برایم خریداری نمایید.سپس به قصد زیارت مکه معظمه از محضر امام علیه السلام خارج شد.پس از انجام مراسم حج ، خدمت امام صادق علیه السلام رسید و حضرت او را در خانه خود جای داد و نوشته ای به او مرحمت نمود و فرمود:- خانه ای در بهشت برایت خریدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۱۴
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۹ ق.ظ

مومن تنوری

ماءمون رقی نقل می کند:روزی خدمت امام صادق علیه السلام بودم ، سهل بن حسن خراسانی وارد شد، سلام کرده ، نشست . آن گاه عرض کرد:- یابن رسول الله ، امامت حق شماست زیرا شما خانواده راءفت و رحمتید، از چه رو برای گرفتن حق قیام نمی کنید، در حالی که یکصدهزار تن از پیروانتان با شمشیرهای بران حاضرند در کنار شما با دشمنان بجنگند!امام فرمود:- ای خراسانی ! بنشین تا حقیقت بر تو آشکار شود.به کنیزی دستور دادند، تنور را آتش کند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طوری که شعله های آن ، قسمت بالای تنور را سفید کرد.به سهل فرمود:- ای خراسانی ! برخیز و در میان این تنور بنشین !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۹