ماجرای دسته چک سفید امضایی که پروفسور حسابی پیدا کرد
دکتر حسابی:متوجه شدم یک دسته چک سفید که تمام برگه های آن امضا شده بود در داخل یکی از کشوها جا مانده است ,بسرعت آن را نزد ریس آزمایشگاه بردم و مسئله را توضیح دادم ,ریس آزمایشگاه گفت این دسته چک جا نمانده متعلق به شمااست که تمام نیازمندیهای تحقیقاتی خود را بدون تشریفات اداری تهیه کنید این امکان برای تمام پژوهشگران این آزمایشگاه فراهم شده است , گفتم اما با این روش امکان سو استفاده هم وجود دارد؟ او در پاسخ گفت درصد پیشرفت ما از این اعتماد در مقابل خطا های احتمالی همکاران خیلی ناچیز است.
پروفسور حسابی پس از ارائه نظریه «بی نهایت بودن ذرات اصلی» به اینشتین، چنان توجه او را جلب می کند که بزرگ ترین نابغه دنیای فیزیک معاصر، پیگیر ادامه تحقیقات پروفسور حسابی در آمریکا می شود. ایرج حسابی در کتاب «استاد عشق»، به نقل از پدر چنین آورده است: «پروفسور اینشتین کمال دقت و حوصله را از خود نشان داده بود و واقعا دوراز انتظار من بود. قسمت جالب تر موضوع آن بود که باز هم مرا رها نکرد. مسلما، اگر او مانند یک پدر، به آینده من فکر نکرده بود ارائه تحقیقات برای من، بسیار مشکل می شد. او به دستیار خود، دکتر اشتراووس دستور داد تا آزمایشگاه مجهزی برای ادامه تحقیقات برایم پیدا کند. ایشان تلگراف هایی به امضای اینشتین، به دانشگاه های مختلف پیشرفته و معروف آمریکا، برای یافتن آزمایشگاهی برای ادامه کار من زد و نتیجه گرفت. یک آزمایشگاه پیشرفته اپتیک (آزمایشگاه نور و دیدگانی) در دانشگاه شیکاگو، با حضور من و انجام دادن تحقیقاتم موافقت کرد. به یاد می آورم در قطاری که از پرینستون به شیکاگو می رفتم، مدام در فکر گفته پروفسور اینشتین بودم که می گفت: این نظریه شما در حال حاضر نظریه زیبایی نیست! با خود می اندیشیدم، این زیبایی که در آیات قرآن یا در دیوان حافظ یا در شعر و عرفان ما ارزشمند است، حتما در فیزیک هم وجود دارد. اگر غیر از این بود، اینشتین این طور روی این موضوع تاکید نمی کرد. باید احساس آن زمانم را این طور بیان کنم که من هم با فکر یافتن این زیبایی ها بود که سفر کردم و تحقیقاتم را ادامه دادم. دانشگاه شیکاگو، بسیار پیشرفته بود. مهمتر از هر چیز آزمایشگاه های متعدد و معتبر آن بود. من در یک لابراتوار بسیار پیشرفته اپتیک، مشغول به کار شدم. در خوابگاه دانشگاه هم اتاق مجهزی برای اقامت به من داده بودند. از نظر وسایل رفاهی، مثل اتاق یک هتل بسیار خوب بود. آدم باورش نمی شد این اتاق در دانشگاه باشد. معلوم بود که همه چیز را برای دلگرمی محققان و اساتید فراهم کرده بودند. نکته خیلی مهم و حائز اهمیت، آزمایشگاه ها و چگونگی تجهیزات آن بود. یک نمونه از آن مربوط به میزی می شد که در آن آزمایشگاه به من داده بودند، این میز کشوی کوچکی داشت، از روی کنجکاوی آن را بیرون کشیدم و با کمال تعجب چشمم به یک دسته چک افتاد. دسته چک را برداشتم و متوجه شدم تمام برگ های آن امضا شده است، فورا آن را نزد پروفسوری که رئیس آزمایشگاه ها و استاد راهنمای خودم بود بردم، چک را به او دادم و گفتم: ببخشید استاد که بی خبر مزاحم شدم. موضوع بسیار مهمی اتفاق افتاده است، ظاهرا این دسته چک مربوط به پژوهشگر قبلی بوده و در کشوی میز من جا مانده است و اضافه کردم، مواظب باشید چون تمام برگ های آن امضا شده است، یک وقت کم نشود.
پروفسور با لبخند تعجب آوری به من گفت: این دسته چک را دانشگاه برای شما، مانند تمام پژوهشگران دیگر دانشگاه آماده کرده است تا اگر در هنگام آزمایش ها به تجهیزاتی نیاز داشتید بدون معطلی به کمپانی های سازنده تجهیزات، اطلاع بدهید.