داستان زندگی بزرگان

داستانهایی زیبا، جذاب و حکمت آمیز از زندگی وخاطرات اولیاء خدا

داستان زندگی بزرگان

داستانهایی زیبا، جذاب و حکمت آمیز از زندگی وخاطرات اولیاء خدا

داستان زندگی بزرگان
بهترین کلاس اخلاق از منظر آیت الله بهجت
آیت الله بهجت می‌فرمایند؛ هیچ کلاس اخلاقی مانند شنیدن و خواندن داستان زندگی اولیا خدا کلاس تزکیه کننده نیست وقتی انسان به مرحله‌ای از تزکیه رسید آن گاه مرحله آموزش آغاز می‌شود تا انسان از لحاظ عقلانی رشد پیدا کند و به استدلال‌های قوی دست یابد و با این جزئیات اندکی از دین باخبر شود تا بتواند در سطحی هر چند اولیه از دین دفاع کند.

طبقه بندی موضوعی

۴۴ مطلب با موضوع «بر اساس شخصیتها» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۸ ق.ظ

پاداش عفو وگذشت

رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که نشسته بودند، ناگهان لبخندی بر لبانشان نقش بست ، به طوری که دندان هایشان نمایان شد! از ایشان علت خنده را پرسیدند، فرمود:- دو نفر از امت من می آیند و در پیشگاه پروردگار قرار می گیرند؛ یکی از آنان می گوید:خدایا! حق مرا از ایشان بگیر! خداوند متعال می فرماید: حق برادرت را بده ! عرض می کند:خدایا! از اعمال نیک من چیزی نمانده متاعی دنیوی هم که ندارم . آنگاه صاحب حق می گوید:پروردگارا! حالا که چنین است از گناهان من بر او بار کن !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۰۸
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۷ ق.ظ

پول با برکت

شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید دید لباس کهنه به تن دارد. دوازده درهم به حضرت تقدیم نمود و عرض کرد:یا رسول الله ! با این پول لباسی برای خود بخرید. رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: پول را بگیر و پیراهنی برایم بخر! علی علیه السلام می فرماید:- من پول را گرفته به بازار رفتم پیراهنی به دوازده درهم خریدم و محضر پیامبر برگشتم ، رسول خدا صلی الله علیه و آله پیراهن را که دید فرمود:این پیراهن را چندان دوست ندارم پیراهن ارزانتر از این می خواهم ، آیا فروشنده حاضر است پس بگیرد؟علی می فرماید:من پیراهن را برداشته به نزد فروشنده رفتم و خواسته رسول خدا صلی الله علیه و آله را به ایشان رساندم ، فروشنده پذیرفت .پول را گرفتم و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدم ، سپس همراه با رسول خدا به طرف بازار راه افتادیم تا پیراهنی بخریم .در بین راه ، چشم حضرت به کنیزکی افتاد که گریه می کرد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۰۷
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۵ ق.ظ

نتیجه بداخلاقی

به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که سعد بن معاذ فوت کرده . پیغمبر صلی الله علیه و آله با اصحابشان از جای برخاسته ، حرکت کردند. با دستور حضرت - در حالی که خود نظارت می فرمودند - سعد را غسل دادند.پس از انجام مراسم غسل و کفن ، او را در تابوت گذاشته و برای دفن حرکت دادند.در تشییع جنازه او، پیغمبر صلی الله علیه و آله پابرهنه و بدون عبا حرکت می کرد. گاهی طرف چپ و گاهی طرف راست تابوت را می گرفت ، تا نزدیکی قبر سعد رسیدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسایل دیگر را بیاورند! سپس با دست مبارک خود، لحد را ساختند و خاک بر او ریختند و در آن خللی دیدند آنرا بر طرف کردند و پس از آن فرمودند:- من می دانم این قبر به زودی کهنه و فرسوده خواهد شد، لکن خداوند دوست دارد هر کاری که بنده اش انجام می دهد محکم باشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۰۵
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۳ ق.ظ

پاداش خدا برای بیمار

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، به طرف آسمان نگاه می کرد، تبسمی نمود. شخصی به حضرت گفت :یا رسول الله ما دیدیم به سوی آسمان نگاه کردی و لبخندی بر لبانت نقش بست ، علت آن چه بود؟رسول خدا فرمود:- آری ! به آسمان نگاه می کردم ، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش ‍ عبادت شبانه روزی بنده با ایمانی را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول می شد، بنویسند؛ ولی او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیماری افتاده بود.فرشتگان به سوی آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند:ما طبق معمول برای نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم . ولی او را در محل نمازش نیافتیم ، زیرا در بستر بیماری آرمیده بود.خداوند به آن فرشتگان فرمود:تا او در بستر بیماری است ، پاداشی را که هر روز برای او هنگامی که در محل نماز و عبادتش بود، می نوشتید، بنویسید. بر من است که پاداش ‍ اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیماری است ، برایش در نظر بگیرم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۰۳

حسن در اردوگاه العماره روزهای اسارتش را یکی بعد از دیگری پشت سرمی‌گذارد. بعد از آن که چند روزی در بیمارستان بستری می‌شود، با شرایط جسمی بهتری به اردوگاه برمی‌گردد. در همان روزهای غیبت حسن، مسعود قربانی، دوستو رفیقش و العماره می‌آید و در بیمارستان اردوگاه مشغول به کار می‌شود. حاج‌آقا ابوتر ابی هم حسن را می‌فرستند پیش مسعود تا کمک حالش شود. یکی از همین روزها اتفاقی برای مسعود می‌افتد، او برای شکنجه و بازجویی به استخبارات تکریب می‌فرستند.

نیمه شب است، شاید هم دم‌دم‌های صبح، درست نمی‌دانم، این چند روز، آن قدر گریه کرده‌ام و دعا خوانده‌ام که حساب همه چیز از دستم در رفته است.
نشسته ام گوشه ی بیمارستان و سرم را تکیه داده‌ام به دیوار، هنوز سینه‌ام خس خس می کند، می‌ترسم صدای نفس‌هایم بقیه را بیدار کند، از تخت مریض‌ها کمی فاصله می‌گیرم، سرم را بین زانوهایم می‌گذارم. دلم می‌خواهد تا خود صبح گریه کنم.

رادیو برای اسیر ایرانی یعنی اعدام. فرقی نمی‌کند چه کسی باشی و از کدام اردوگاه آمده باشی، کسی چه می‌داند چه بلایی سر مسعود آمده؟ امروز چهارمین روزی است که از او بی‌خبریم. بیشتر از همه، مریض‌های بیمارستان این را می‌فهمند. شب‌ها برایش توسل و عاشورا را می‌خوانیم، منتظریم، خبری نیست. صبح زود، قبل از شوربای صبحانه، حاج‌آقا، آرام و بی‌صدا می‌خزد توی بیمارستان. دور ایستاد‌م ولی به خوبی حسش می‌کنم. لباس چرک‌های زخمی‌ها را جمع می‌کند توی بغلش و همان طور بی‌صدا بیرون می‌رود. لگن کوچکش را پر از آب می‌کند و گوشه‌ی حیاط می‌نشیند، آستین‌هایش را بالا می‌زند و لباس‌ها را چنگ می‌زند. می‌دوم طرفش؛ «اگه بذارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۲۰
نماینده ولی فقیه در سازمان عشایر با بیان خاطره‌ای از مرحوم ابوترابی نماینده ولی فقیه در امور آزادگان، گفت: در اردوگاه محل نگهداری ایشان، وی و چند تن از همرزمانش به شدت مورد شکنجه قرار می‌گرفتند، تا به اسلام توهین کنند و حتی برخی زیر شکنجه جان دارند، ولی توهین نکردند. 
رضایی نیا گفت: بعد از تحمل چندین روز شکنجه، مرحوم ابوترابی با حالت خونین و بدن شکنجه دیده، جان به در برد و پس از این جریان قرار بود نمایندگان صلیب سرخ جهانی از اردوگاه آنان بازدید کنند، لذا به مدت کوتاهی به وضع آنها رسیدگی شد و لباس و غذای خوب به آنها داده شد. 
نماینده ولی فقیه در سازمان عشایر ایران گفت: روز بازدید صلیب سرخی‌ها، برخی آزادگان از شکنجه‌های بعثی ها شکایت کردند، ولی وقتی نماینده صلیب سرخ از مرحوم ابوترابی سؤال کرد ، ایشان در جواب گفته بود، هیچ شکایتی از اوضاع ندارد، بالاخره اسارت است و از شکنجه‌ها هیچ نگفته بود. 
به گزارش فارس، رضایی نیا ادامه داد: بعد از بازدید نمایندگان صلیب سرخ، سرهنگ عراقی فرمانده اردوگاه و عامل شکنجه ایشان آمد و گفت، چرا اعمال ما را نزد نمایندگان صلیب سرخ لو ندادید، مرحوم ابوترابی با ذکر آیه « ولن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا» گفته بود، بالاخره گرچه ما با هم در حال جنگ هستیم، ولی هم ما مسلمان هستیم و هم شما ، این درست نیست که با دادن گزارش، زمینه سلطه کافران بر مسلمانان را فراهم کنیم. 
رضایی نیا گفت: با این توضیح ،‌آن سرهنگ عراقی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود و به پای محروم ابوترابی افتاده بود که چقدر برای عقاید خود احترام قایل است ، لذا گفته بود اعمال ما از این پس نسبت به اسرا اصلاح می‌شود. 
نماینده ولی فقیه در سازمان عشایر گفت: همین معامله مرحوم ابوترابی با خداوند که به خاطر خدا حاضر نشده بود با کافران همکاری کند باعث شد، ایشان در طول دوره اسارت جان هزاران اسیر را از مرگ نجات دهد و روحیه آنها را در سخت‌ترین شرایط در خط اسلام حفظ کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۰۶
يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۵۳ ب.ظ

گویی قلب انسان را در مشتش گرفته است

«محرمعلی آهنگریان» آزاده ای که از سال 1358 به مدت 11 سال در اسارت رژیم عراق بود، گفت: همه آزادگان به نوعی مدیون ایشان هستند. حجت الاسلام ابوترابی اخلاقی عالی داشت. در زمان اسارت در اردوگاه شاهد بودم که نیروهای بعثی به رغم اعمال شکنجه های جسمی و روحی طاقت فرسا در مورد ایشان، برایش احترام خاصی قائل بودند.

«سیدحسن موسوی» یکی دیگر از آزادگانی که به مدت 8 سال و نیم در عراق اسیر بوده اظهار می دارد: به جرئت می توان گفت آقای ابوترابی با چند دقیقه صحبت کردن، اسرایی را که از همه چیز و همه جا مأیوس و ناامید شده بودند دگرگون می کرد.
«اسماعیل بامیان» آزاده ای که به مدت 10 سال در عراق اسیر بوده نیز می گوید: در یکی از روزهای دوره اسارت در سال 1361 یکی از مسئولان صلیب سرخ که به اردوگاه «رمادیه» آمده بود، می گفت: من در بازدیدهای مختلف از اردوگاه های اسرا در دیگر کشورهای جهان شاهد روانی شدن و یا خودکشی تعدادی از اسیران جنگی بوده ام، ولی در اردوگاه های اسیران ایرانی متوجه شدم که اغلب آنان از روحیه بسیار قوی و بالایی برخوردارند و به جای مطرح کردن مشکلات خود از مسائل و مشکلات مردم فلسطین و افغانستان می گویند. آقای ابوترابی در پاسخ وی گفت: روحیه اسرای ایرانی ناشی از انس و آشنایی با افکار و آرمان های والای امام خمینی و مکتب اسلام و امامان شیعه است.
«آزاده عبدالله سرابی» نیز می گوید: یکی از نمایندگان صلیب سرخ به نام «میشل» که هر 45 روز تا دو ماه یک بار برای بازدید و گرفتن آمار اسرا به اردوگاه می آمد، بسیار مودبانه در کنار آقای ابوترابی می نشست و غرق در سخنان ایشان می شد. مأموریت این شخص دو سال طول کشید و پس از آن دیگر خبری از او نشد. روزی در اردوگاه از یکی اساتید زبان فرانسه که مترجم «میشل» بود درباره وی سوال کردم و آن استاد گفت: دیگر به میشل اجازه آمدن به اردوگاه را نمی دهند؛ زیرا او مسلمان و شیعه شده است و نامه ای از میشل به من نشان داد که با «بسم الله» شروع شده بود. میشل در نامه خود نوشته بود: من تحت تأثیر راهنمایی های آقای ابوترابی به ایران رفته و پس از خواندن کتاب های شهید مطهری، نزد علامه طباطبایی رفتم و اکنون افتخار می کنم که یک شیعه هستم.
این آزاده می افزاید: او در یکی از دیدارهایش از اردوگاه موصل 4 گفته بود، من نمی دانم آقای ابوترابی چه ویژگی دارد که وقتی دست آدم را در دست خود می گیرد، گویی قلب انسان را در مشتش گرفته است.
منبع:صبح صادق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۵۳
يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۴۰ ب.ظ

خوابی عجیب برای استاد عبدالباسط

ماجراى خوابى که فرزند استاد درباره پدر بعد از وفاتش دیده قابل تامل است، شایان ذکر است که محبت و عشق مصری ها به حضرت على علیه‏ السلام، و خاندان اهل‏ بیت علیه م‏السلام، با وجود سنى ‏مذهب ‏بودن‏ مصریان مشهوراست.

نقل مى‏کنند که: فرزند استاد عبدالباسط چندین بار پدر را در خواب مى‏بیند در حالى که از وى مى‏خواهد به شهر نجف برود و تذکره ولایت امیرالمؤمنین على علیه‏ السلام، را براى او از مراجع آن شهر تهیه کند. پسر در عالم خواب از او مى‏پرسد که چه نیازى به این تذکره دارد و او در جواب مى‏گوید: قرآن مرا از رفتن به جهنم حفظ کرد. از این بابت نگران پدرت نباش، اما براى گذشتن از پل صراط و ورود به بهشت در حالى که در آستانه آن قرار گرفته‏ ام یک چیز کم دارم و آن تذکره ولایت على علیه ‏السلام است. برو و آن را برایم تهیه کن.

فرزند استاد براى اجراى ماموریت پدر راهى نجف، مدفن امام على علیه ‏السلام، مى‏شود. هفته ‏نامه عراقى « بدر» چاپ قم در تاریخ 27 رمضان سال 1418 برابر با 26 ژانویه 1999 در مقاله‏اى به قلم « لعیبى‏» با عنوان « پدرت را نجات بده‏» این ماجرا را به نقل از برخى خطباى عراقى از جمله خطیب معروف « سید عادل‏العلوى‏» بازگو کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۴۰
يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۳۳ ب.ظ

تواضع امام رضا علیه السلام در دلاکی حمام

زمانی که امام رضا علیه السلام به عنوان ولیعهد در خراسان بود آشکار است که تا چه اندازه موقعیت سیاسی داشت. ایشان به عنوان جانشین خلیفه وقت شناخته می‌شدند و طبیعی بود که مردم سخت به آن حضرت احترام می‌گذاشتند…

اما همین امام بنا به روایتی که ابن شهر آشوب، نویسنده مشهور شیعه در قرن ششم به نقل از یعقوب بن اسحاق نوبختی روایت کرده است به گونه‌ای وارد حمام نیشابور شد که حاضران متوجه نشدند آن حضرت دارای چنان مقامی است. ابن شهر آشوب می‌نویسد: حضرت رضا علیه‌السلام وارد حمام شد. یکی از کسانی که حاضر بود ـ و ایشان را نمی‌شناخت ـ از آن حضرت خواست تا دلاکی او را کرده و به اصطلاح امروزه کیسه او را بکشد. حضرت درخواست او را پذیرفت و مشغول کار شد. برخی که امام را می‌شناختند، آن مرد را درباره امام رضا علیه السلام آگاه کردند و او مشغول عذرخواهی شد. با این حال امام به او آرامش داده و همچنان به دلاکی او مشغول بود.

منبع: مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص۴۱۲٫
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۳۳
يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۰۵ ب.ظ

دکتر حسابی تمام زندگی اش را مدیون چه کسی بود؟

دکتر محمود حسابی پدر علم فیزیک ایران گفت:من تمام زندگی خود را مدیون دو زن هستم مادرم و همسرم.
وقتی پدر دکترحسابی با زن دومش ازدواج کرد همسر اول و دو فرزند خردسالش را در بیروت بدون خرج و نفقه رها کرد .دکترحسابی خردسال و برادرش با مادرشان روزهای بسیار سختی را در کشوری غریب سپری کردند آنها برای زنده ماندن در کوچه ها می گشتند و نان خشک جمع می کردند هیچ حامی جز مادر نداشتند سرایدار سفارت ایران از روی دلسوزی کمک ناچیزی در حد توان خود به آنان می نمود
.
مادر فداکار دکتر حسابی )خانم گوهرشاد حسابی ( فرزندان خود را تحت آموزش تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی قرار داد.دکتر حسابی بنیانگزار نخستین بیمارستان خصوصی در ایران به نام بیمارستان گوهرشاد بود.(بیمارستانی به نام مادرش).مادر فداکاری که پس از ازدواج همسرش- آواره و تنها با دو فرزند خردسالش در کشوری غریب از شدت رنج و غصه سکته کرد و از گردن به پایین فلج شد و تا آخر عمرش علیل ماند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۰۵