داستان زندگی بزرگان

داستانهایی زیبا، جذاب و حکمت آمیز از زندگی وخاطرات اولیاء خدا

داستان زندگی بزرگان

داستانهایی زیبا، جذاب و حکمت آمیز از زندگی وخاطرات اولیاء خدا

داستان زندگی بزرگان
بهترین کلاس اخلاق از منظر آیت الله بهجت
آیت الله بهجت می‌فرمایند؛ هیچ کلاس اخلاقی مانند شنیدن و خواندن داستان زندگی اولیا خدا کلاس تزکیه کننده نیست وقتی انسان به مرحله‌ای از تزکیه رسید آن گاه مرحله آموزش آغاز می‌شود تا انسان از لحاظ عقلانی رشد پیدا کند و به استدلال‌های قوی دست یابد و با این جزئیات اندکی از دین باخبر شود تا بتواند در سطحی هر چند اولیه از دین دفاع کند.

طبقه بندی موضوعی
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۳۸ ق.ظ

ارزش تقویت وتایید مؤمن

دو نفر زن ، که یکی مؤ من و دیگری از دشمنان اسلام بود، در مطلبی دینی با هم اختلاف نظر داشتند.برای حل اختلاف ، محضر حضرت فاطمه علیهاالسلام رسیدند و موضوع را طرح کردند.چون حق با زن مؤمن بود، حضرت فاطمه علیهاالسلام گفتارش را با دلیل و برهان تاءیید کرد و بدین وسیله زن مؤ من بر زن دشمن پیروز گشت و از این پیروزی خوشحال شد.حضرت فاطمه علیهاالسلام به زن مؤ من فرمود:فرشتگان خدا بیشتر از تو شادمان گشتند و غم و اندوه شیطان و پیروانش ‍ نیز بیشتر از غم و اندوه زن دشمن می باشد.امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید:((در عوض خدمتی که فاطمه به این زن مؤ من کرد، بهشت و نعمت های بهشتی اش را هزار هزار برابر آنچه قبلا تعیین شده بود، قرار دهید و همین روش را درباره هر دانشمندی که با علمش مؤ منی را تقویت کند - که بر معاندی پیروز گردد - مراعات کنید و ثوابش را هزار هزار برابر قرار دهید!))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۳۸
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۳۵ ق.ظ

پاداش جواب دادن به مسئله دینی

زنی خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام رسید و گفت :- مادر ناتوانی دارم که در مسائل نمازش به مساءله مشکلی برخورد کرده و مرا خدمت شما فرستاد که سؤ ال کنم .حضرت فاطمه علیهاالسلام جواب آن مساءله را داد. آن زن همین طور مساءله دیگری پرسید تا ده مساءله شد. حضرت همه را پاسخ داد. سپس ‍ آن زن از کثرت سؤ ال خجالت کشید و عرض کرد:- ای دختر رسول خدا! دیگر مزاحم نمی شوم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۳۵
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۳۱ ق.ظ

شرمندگی امام علی علیه السلام از یتیم

روزی حضرت علی علیه السلام مشاهده نمود زنی مشک آبی به دوش ‍ گرفته و می رود. مشک آب را از او گرفت و به مقصد رساند؛ ضمنا از وضع او پرسش نمود.زن گفت :علی بن ابی طالب همسرم را به ماءموریت فرستاد و او کشته شد و حال چند کودک یتیم برایم مانده و قدرت اداره زندگی آنان را ندارم . احتیاج وادارم کرده که برای مردم خدمتکاری کنم .علی علیه السلام برگشت و آن شب را با ناراحتی گذراند. صبح زنبیل طعامی با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بین راه ، کسانی از علی علیه السلام درخواست می کردند زنبیل را بدهید ما حمل کنیم .حضرت می فرمود:- روز قیامت اعمال مرا چه کسی به دوش می گیرد؟به خانه آن زن رسید و در زد. زن پرسید:- کیست ؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۳۱
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۹ ق.ظ

مومن تنوری

ماءمون رقی نقل می کند:روزی خدمت امام صادق علیه السلام بودم ، سهل بن حسن خراسانی وارد شد، سلام کرده ، نشست . آن گاه عرض کرد:- یابن رسول الله ، امامت حق شماست زیرا شما خانواده راءفت و رحمتید، از چه رو برای گرفتن حق قیام نمی کنید، در حالی که یکصدهزار تن از پیروانتان با شمشیرهای بران حاضرند در کنار شما با دشمنان بجنگند!امام فرمود:- ای خراسانی ! بنشین تا حقیقت بر تو آشکار شود.به کنیزی دستور دادند، تنور را آتش کند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طوری که شعله های آن ، قسمت بالای تنور را سفید کرد.به سهل فرمود:- ای خراسانی ! برخیز و در میان این تنور بنشین !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۹
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۸ ق.ظ

پاداش عفو وگذشت

رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که نشسته بودند، ناگهان لبخندی بر لبانشان نقش بست ، به طوری که دندان هایشان نمایان شد! از ایشان علت خنده را پرسیدند، فرمود:- دو نفر از امت من می آیند و در پیشگاه پروردگار قرار می گیرند؛ یکی از آنان می گوید:خدایا! حق مرا از ایشان بگیر! خداوند متعال می فرماید: حق برادرت را بده ! عرض می کند:خدایا! از اعمال نیک من چیزی نمانده متاعی دنیوی هم که ندارم . آنگاه صاحب حق می گوید:پروردگارا! حالا که چنین است از گناهان من بر او بار کن !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۰۸
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۷ ق.ظ

پول با برکت

شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید دید لباس کهنه به تن دارد. دوازده درهم به حضرت تقدیم نمود و عرض کرد:یا رسول الله ! با این پول لباسی برای خود بخرید. رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: پول را بگیر و پیراهنی برایم بخر! علی علیه السلام می فرماید:- من پول را گرفته به بازار رفتم پیراهنی به دوازده درهم خریدم و محضر پیامبر برگشتم ، رسول خدا صلی الله علیه و آله پیراهن را که دید فرمود:این پیراهن را چندان دوست ندارم پیراهن ارزانتر از این می خواهم ، آیا فروشنده حاضر است پس بگیرد؟علی می فرماید:من پیراهن را برداشته به نزد فروشنده رفتم و خواسته رسول خدا صلی الله علیه و آله را به ایشان رساندم ، فروشنده پذیرفت .پول را گرفتم و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدم ، سپس همراه با رسول خدا به طرف بازار راه افتادیم تا پیراهنی بخریم .در بین راه ، چشم حضرت به کنیزکی افتاد که گریه می کرد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۰۷
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۵ ق.ظ

نتیجه بداخلاقی

به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که سعد بن معاذ فوت کرده . پیغمبر صلی الله علیه و آله با اصحابشان از جای برخاسته ، حرکت کردند. با دستور حضرت - در حالی که خود نظارت می فرمودند - سعد را غسل دادند.پس از انجام مراسم غسل و کفن ، او را در تابوت گذاشته و برای دفن حرکت دادند.در تشییع جنازه او، پیغمبر صلی الله علیه و آله پابرهنه و بدون عبا حرکت می کرد. گاهی طرف چپ و گاهی طرف راست تابوت را می گرفت ، تا نزدیکی قبر سعد رسیدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسایل دیگر را بیاورند! سپس با دست مبارک خود، لحد را ساختند و خاک بر او ریختند و در آن خللی دیدند آنرا بر طرف کردند و پس از آن فرمودند:- من می دانم این قبر به زودی کهنه و فرسوده خواهد شد، لکن خداوند دوست دارد هر کاری که بنده اش انجام می دهد محکم باشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۰۵
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۳ ق.ظ

پاداش خدا برای بیمار

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، به طرف آسمان نگاه می کرد، تبسمی نمود. شخصی به حضرت گفت :یا رسول الله ما دیدیم به سوی آسمان نگاه کردی و لبخندی بر لبانت نقش بست ، علت آن چه بود؟رسول خدا فرمود:- آری ! به آسمان نگاه می کردم ، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش ‍ عبادت شبانه روزی بنده با ایمانی را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول می شد، بنویسند؛ ولی او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیماری افتاده بود.فرشتگان به سوی آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند:ما طبق معمول برای نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم . ولی او را در محل نمازش نیافتیم ، زیرا در بستر بیماری آرمیده بود.خداوند به آن فرشتگان فرمود:تا او در بستر بیماری است ، پاداشی را که هر روز برای او هنگامی که در محل نماز و عبادتش بود، می نوشتید، بنویسید. بر من است که پاداش ‍ اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیماری است ، برایش در نظر بگیرم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۰۳

حسن در اردوگاه العماره روزهای اسارتش را یکی بعد از دیگری پشت سرمی‌گذارد. بعد از آن که چند روزی در بیمارستان بستری می‌شود، با شرایط جسمی بهتری به اردوگاه برمی‌گردد. در همان روزهای غیبت حسن، مسعود قربانی، دوستو رفیقش و العماره می‌آید و در بیمارستان اردوگاه مشغول به کار می‌شود. حاج‌آقا ابوتر ابی هم حسن را می‌فرستند پیش مسعود تا کمک حالش شود. یکی از همین روزها اتفاقی برای مسعود می‌افتد، او برای شکنجه و بازجویی به استخبارات تکریب می‌فرستند.

نیمه شب است، شاید هم دم‌دم‌های صبح، درست نمی‌دانم، این چند روز، آن قدر گریه کرده‌ام و دعا خوانده‌ام که حساب همه چیز از دستم در رفته است.
نشسته ام گوشه ی بیمارستان و سرم را تکیه داده‌ام به دیوار، هنوز سینه‌ام خس خس می کند، می‌ترسم صدای نفس‌هایم بقیه را بیدار کند، از تخت مریض‌ها کمی فاصله می‌گیرم، سرم را بین زانوهایم می‌گذارم. دلم می‌خواهد تا خود صبح گریه کنم.

رادیو برای اسیر ایرانی یعنی اعدام. فرقی نمی‌کند چه کسی باشی و از کدام اردوگاه آمده باشی، کسی چه می‌داند چه بلایی سر مسعود آمده؟ امروز چهارمین روزی است که از او بی‌خبریم. بیشتر از همه، مریض‌های بیمارستان این را می‌فهمند. شب‌ها برایش توسل و عاشورا را می‌خوانیم، منتظریم، خبری نیست. صبح زود، قبل از شوربای صبحانه، حاج‌آقا، آرام و بی‌صدا می‌خزد توی بیمارستان. دور ایستاد‌م ولی به خوبی حسش می‌کنم. لباس چرک‌های زخمی‌ها را جمع می‌کند توی بغلش و همان طور بی‌صدا بیرون می‌رود. لگن کوچکش را پر از آب می‌کند و گوشه‌ی حیاط می‌نشیند، آستین‌هایش را بالا می‌زند و لباس‌ها را چنگ می‌زند. می‌دوم طرفش؛ «اگه بذارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۲۰
نماینده ولی فقیه در سازمان عشایر با بیان خاطره‌ای از مرحوم ابوترابی نماینده ولی فقیه در امور آزادگان، گفت: در اردوگاه محل نگهداری ایشان، وی و چند تن از همرزمانش به شدت مورد شکنجه قرار می‌گرفتند، تا به اسلام توهین کنند و حتی برخی زیر شکنجه جان دارند، ولی توهین نکردند. 
رضایی نیا گفت: بعد از تحمل چندین روز شکنجه، مرحوم ابوترابی با حالت خونین و بدن شکنجه دیده، جان به در برد و پس از این جریان قرار بود نمایندگان صلیب سرخ جهانی از اردوگاه آنان بازدید کنند، لذا به مدت کوتاهی به وضع آنها رسیدگی شد و لباس و غذای خوب به آنها داده شد. 
نماینده ولی فقیه در سازمان عشایر ایران گفت: روز بازدید صلیب سرخی‌ها، برخی آزادگان از شکنجه‌های بعثی ها شکایت کردند، ولی وقتی نماینده صلیب سرخ از مرحوم ابوترابی سؤال کرد ، ایشان در جواب گفته بود، هیچ شکایتی از اوضاع ندارد، بالاخره اسارت است و از شکنجه‌ها هیچ نگفته بود. 
به گزارش فارس، رضایی نیا ادامه داد: بعد از بازدید نمایندگان صلیب سرخ، سرهنگ عراقی فرمانده اردوگاه و عامل شکنجه ایشان آمد و گفت، چرا اعمال ما را نزد نمایندگان صلیب سرخ لو ندادید، مرحوم ابوترابی با ذکر آیه « ولن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا» گفته بود، بالاخره گرچه ما با هم در حال جنگ هستیم، ولی هم ما مسلمان هستیم و هم شما ، این درست نیست که با دادن گزارش، زمینه سلطه کافران بر مسلمانان را فراهم کنیم. 
رضایی نیا گفت: با این توضیح ،‌آن سرهنگ عراقی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود و به پای محروم ابوترابی افتاده بود که چقدر برای عقاید خود احترام قایل است ، لذا گفته بود اعمال ما از این پس نسبت به اسرا اصلاح می‌شود. 
نماینده ولی فقیه در سازمان عشایر گفت: همین معامله مرحوم ابوترابی با خداوند که به خاطر خدا حاضر نشده بود با کافران همکاری کند باعث شد، ایشان در طول دوره اسارت جان هزاران اسیر را از مرگ نجات دهد و روحیه آنها را در سخت‌ترین شرایط در خط اسلام حفظ کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۰۶